خاطرات یک سمپادی
زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد : مواظب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش بریز.... وای خدای من ، خیلی زیاد درست کردی ... حالا برش گردون ... زود باش باید بیشتر کره بریزی ... وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم ؟؟ دارن میسوزن مواظب باش ، گفتم مواظب باش ! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمیکنی ... هیچ وقت!! برشون گردون ! زود... باش ! دیوونه شدی ؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی ؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی ... نمک بزن ... نمک ... زن به او زل زده و ناگهان گفت : خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده ؟! فکر میکنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟ شوهر به آرامی گفت : فقط میخواستم بدونی وقتی دارم رانندگی میکنم، چه بلائی سر من میاری
نظرات شما عزیزان:
کد را وارد نمایید:
عکس شما
✘мɛиʋ✘
✘ᗩuтнσяƨ✘
✘Ɖayℓi✘
✘ᗩяcнιʌɛƨ✘
✘ƒяιɛиƉƨ✘
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان دخمل سمپادی و آدرس intelligent.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
✘Ɖɛƨιɢиɛr✘
Shik Them